آغــــــــــــــ ـو شــ



وقتی مرا در آغوش میگرفت ،


چشمانش را میبست... 

 

نمیدانم از عشق زیادش بود... 

 

یا خود را درآغوش دیگری تصور میکرد

 


کــــــــــنـ ـار دریــ ــا



کنار دريا ،


عاشق باشي...


عاشق تر مي شوي...


و اگر ديوانه...


ديوانه تر...


اين خاصيت درياست،


به همه چيز...


وسعتي از جنون مي بخشد...